با درود خدمت تمامی دوستان گرام
مدید مدتی گشته که عجیب وقایعی پا به جرگه وجود نهاده و تحیر به جا گذاشتهاند.
به سانی که هر یک از دوستان و همکاران گرام به هنگام رویت جمال چاپارچی میرزا ، همانند کسانی که در شرف زیارت ملک الموت میباشند ، جامه دریده ، عربده کشیده و موی از سر همی کنند .
قصه از آن روز آغاز گشت که به صلح و آرامش بنشسته بودیم که چاپارچی میرزا جلوی میز جاویدشاه ظاهر گشته و چیزهای فرمودند که دیدیم چشمان زیبای جاویدشاه از حدقه به بیرون تشریف آوردند و مخ مبارکشان سوت بلبلی سراییدند
در پی سبب هراسان به سمت او شتافته و گفتیم : جاویدشاه به سلامت باد ، شمارا چه شده ؟ چیزی درون گلوی مبارک گیر نموده ؟ نفستان زبانم لال بالا نمیآید ؟
دیدیم همچنان به همان حالت مارا مینگرند و رنگ رخسارشان از سرخی به سمت کبودی میگراید
دستپاچه شدیم فریاد کمک برآوردیم
خودمان نیز به جاوید شاه عرض نمودیم که : اجازه بدهید مقداری تنفس مصنوعی خدمتتان تقدیم بنماییم شاید گره گشا گردید
سپس به سمت دهان مبارک ایشان حرکت نموده که ناگاه احساس ضعف و درد شدیدی نمودیم ، پس از مقداری تلو تلو خوردن به خود آمده و با دیدن پیچ گووشتی درون دست جاوید شاه ، متوجه ماوقع شدیم و به ناله گفتیم : آخر شمارا چه میشود ؟ ما که قصد کمک داشتیم
جاویدشاه با عصبانیت فرمودند : همینم مونده که تو به من تنفس مصنوعی بدی ، اه اه اه
ما متوجه منظور ایشان نگشته و عرض نمودیم که آخر پزشک محرم بیمار است ، مشکلی ندارد
جاویدشاه پیچ گووشتی مبارک را در دستانشان چرخاند و ما چیز فهم شدیم که باید لال شویم
با حال تضرع پرسیدیم : جاویدشاها ، شمارا چه شد که چنان رنگ رخسار باخته و چشم از حدقه به در نمودید
انگار که دوباره مصیبتی به خاطرشان امده باشد بر پشت میز خود نشسته و اشاره به برگهی دست چاپارچی میرزا نمودند ، برگه را از دست ایشان گرفتیم و میان آن همه خرچنگ و غورباقه درون آن همه چیز یافتیم الا مورد متحیر کننده
عرض کردم جاویدشاه به سلامت باد ، ما که هیچ متوجه نشدیم ، این چیست ؟
فرمودند : تو کی چیزی فهمیدی که این بار دوم باشه ؟
این رسید ارسال محموله پستیه .
مقداری فکمان اووفتاد و عرض نمودیم : همچنان جاویدشاه به سلامت باد ، محموله پستی دیگر چیست ؟
مقادیری مارا چپ چپ نگریستند و فرمودند : همون چاپار میرزایی که خودت میگی ، وقتی یه کوفت و زهر ماری رو با خودش میاره ، بهش میگن محموله پستی
عرض نمودیم : آهاااااان
فرمودند : آهان و کوفت و سپس رو به چاپارچی میرزا نموده و ادامه دادند : حالا هزینش چقدر میشه ؟
ما به میان سخنان ایشان پریده و عرض کردیم : مگر cache on delivery میباشد ؟
جاویدشاه با تعجب مارا نگریستند و فرمودند : مگه تو میدونی cache on delivery چیه ؟
عرض کردیم : نه
با کف دست به پیشانی مبارکشان کوفتند و سپس با غضب فرمودند : مگه نفهمم کی همچین غلطی کرده
کنجکاویمان گل نمود و از چاپارچی میرزا پرسیدیم که آن محموله کجاست و محتوی آن چیست که چنین جاویدشاه را به ستوه آورده
با انگشت خود به سمت بیرون اشاره نموده و گفتند : آنجاست ، نتونستم بیارمش تو ، یعنی تو جا نمیشه
متحیرانه تر پرسیدیم : مگر درونش چیست ؟
فرمودند : فقسی حاوی اولین نمونه پیوند بزمجه و کروکدیل
مقادیری رنگ از رخسارمان پرید و گفتیم : کار خوبی کردید آن را به داخل نیاوردید
جاویدشاه دوباره در ماتم فرورفته و ارتباط ایشان با عالم بیرونی قطع شد
چاپارچی میرزا چون جوابی از جاویدشاه دریافت ننمود ، رهسپار به سمت دگر همکاران گشت
اندکی با ایشان سخن میراند و سپس فریادشان برمیآمد
در این عربده سراییها معلوم گردید که پلید شخصی مجهول الهویه ، با نام و مشخصات همکاران آیتیونی عزیز ، اجناسی را از دهکده جهانی به صورت cache on delivery سفارش داده است
محمولههای رسیده به نام همکاران بدین شرح بود :
برای حمیدخان صیدی 17 پک DVD بازیهای رسمی و غیز رسمی استقلال را سفارش داده بودند که بیچاره با دیدنش داشت جان به جان آفرین تسلیم مینمود
برای شایان بیگ ، 2 نفر شتر ؛
برای سجادخان ، یخچال فریزر 50 فوووت با پورت usb ؛
برای رئیسلر بیردانا ، نرم افزار آموزش زبان ترکی ؛
و سپس برای ما نیز کمربند لاغری .
امید است هرچه زودتر این فتنه نیز رو به خواب بسپارد.
تا ماجرای آیتیونی دگر ، بدروود .
با درود و دو صد بدرود بر تارک تابناک آیتیونی های گرام
دگربار نیز پوزش این حقیر من باب تاخیر در ارسال مطالب را پذیرا باشید
چند روزی پیشتر ما در دوران انجام کار آیتیونی به شب (شیفت شب امروزی) به سر میبردیم و تا صبح حال همی کردیم و به هنگام سپیده به همراه صادق میرزای عزیز توشه بر ره منزل بستیم و طلب نمودیم یکی از جوانمردان مارا به دروازه خروجی پهلوگاه برساند
ناگاه مستر محمدی سینه ستبر نموده و به سان سوپرمن به میان پریدند و فرمودند که ایشان تقبل زحمت جابجایی مارا عهده دار خواهند بود
بنده و صادق میرزا سنا گویان بر صندلی های عقب ماشین نشسته و مستر محمدی سکانداری فرمودند
سید نیز به همراه ما آمدند
در راه ابتدا چند کانتینر به سرعت به سمت ما آمدند که با فریادهای سید ترسیده و راهشان را کج نمودند در ادامه نیز چند ساختمان و تیر برق نیز چنین جساراتی به خرج داده اما با هشیاری و فریادهای گاه و بیگاه سید که صادق میرزا نیز به ایشان پیوسته بودند همگی راه خود را کج نمودند
بالاخره به سرمنزل مقصود رسیده و به سان زرد رویانی که پس از پرواز با طیاره توپولوف و به هنگام قدم نهادن بر زمین سفت ٬ بر زمین بوسه زده و فریاد شادی برمیآورند ٬ ما نیز زمین بوسیده و به طرب رهسپار منزل گشتیم
اما بیچاره سید که ادامه راه را با مستر محمدی رهسپار گشت ؛ برای اولین بار دلمان برایش ذرهایی تکان خورد
با درود فراوان خدمت همرهان آیتیونی گرامی
چندیست بنابه پارهایی گرفتاری موفق به نگاشتن نشدیم که از تمامی دوستان گرام پوزش میجوییم.
الیوم خبری به ما رسید که بلوایی در آیتیون افکند
در آیتیون نشسته و از حضور مبارک همکاران مستحفض بودیم که آن دستگاه زاده دوست عزیزمان گراهامبل میرزا (تلفن) شروع به نغمه سرایی نمود
جاوید شاه به سمت دستگاه رفته و باایشان سخن آغاز کرد و چهرهشان با سان علامت تعجب (!) گردید
پس از اتمام گفتگو با آن دستگاه رو به سمت ما و همکاران نمود و پس از ایراد چند سرفه خفن منباب هموار نمودن گلوی مبارک چنین فرمودند که : همایشی با عنوان خلاقیت در پیش است . هرکه میخواد در آن گردهمایی حضور بهم رساند هماکنون اعلام نماید .
همه با تعجب به ایشان خیره گشتیم
جاویدشاه ابروان مبارک را درهم کشیدند و فرمودند : چیست ؟ مگر آدمیزاد ندیدهاید ؟
عرض کردم : جاویدشاه به سلامت باد ؛ آدمیزاد دیدهایم اما این گونه پیشنهادی تا بحال نشنیده بودیم
بین همکاران همهمهایی افتاد که کدامیک از خلاقان آیتیونی را به آن همایش ارسال نماییم
بحث بالا گرفت
عدهایی مستر محمدی را پیشنهاد دادند که مبحث ساخت چاپگر توسط سلولهای بنیادین فیلم فیوزینگ را ارائه دهد
برخی دیگر سجاد خان را معرفی نمودند که نحوه بی آبرو کردن در ۱۰ ثانیه را تشریح نمایند
و چندی دیگر از همکاران ما و شایان بیگ را پیشنهاد نمودندژ
بین علمای آیتیونی اختلاف اوفتاد که چه کسی را انتخاب نمایند
ناگه یکی فریاد برآورد که ای غافلان . بچههای آیتیونی که خود منبع خلاقیت هستند و در تمام اسکله به آن شهرهاند
چه سبب است که بخواهیم دورهای آن را نیز بگذرانیم ؟ یعنی زیره به کرمان ببریم ؟
جاوید شاه که از این همه هیاهو به ستوه آمده بودند به سراغ دستگاه سخنگو (تلفن) رفتند و به سخنرانی مشغول گشتند
لختی بعد میان جمع ما آمده و فرمودند : نیازی نیست هیچ یک از ما نخبهگان عالم خلقت به آن همایش بروید
خودمان ۲ نفر دیگر را بر این مهم گماشتیم
شما به کارهای روزمره خود برسید و دیگر این جدال را تمام کنید
ما نیز با تحیر اطاعت امر نموده و بر کار خود مشغول گشتیم تا مبادا که خاطر جاویدشاه بیشتر مکدر گردید و با پیچگوشتی خود در سدد گفتمان با ما برآیند
تا ماجرای آیتیونیی دیگر پروردگار مهربان پشت و پناهتان باشد