آیتیون

آیتیون

ماجراهای آیتیون
آیتیون

آیتیون

ماجراهای آیتیون

آزمایش ادواری

با درود بر تمامی دوستای آیتیونی دوست داشتنی

ماجرای جدید آیتیونی بدین شرح می‌باشد که :

شاد و خرم در جوار همکاران گرام از طبیعت زیبای ساختمان آی‌تی درحال لذت بردن بودیم که همانند گذشته جاویدشاه بر سرمان نازل گشتند که ای ... (به علت رکیک بودن سخن گهر بار ایشان و ترس از فیلتر شدن ، از بیان آن معذوریم)

بلی آن جا بودیم که جاویدشاه مارا با الفاظ عاشقانه‌ای صدا نمودند و فرمودند : "پاشید بریم HSE ، باید همه آزمایش ادواری بدیم"

مطابق معمول نطق نخست را ما نومدیم و پرسیدیم : جاویدشاها ، آزمایش اتواری چیست ؟ مگر ما ادا و اتواری درآورده‌ایم که آزمایشش را بدهیم ؟

جاوید شاه ابروآن مبارک را به هم گره پاپیونی نمودند و با غضب مشهور خود فریودند (فریودن = فرمودن + فریاد زدن) باز خنگ بازی درآوردین ؟

عرض کردیم آهان به سان معاینه فنی خودرو می‌باشد ؟

گره‌ی ابروآن مبارک جاویدشاه دگر شبیه گره‌ی کوری شده بود که در هنگام طفولیت و پس از 100 روز آموزش به کفشان خود می‌زدیم و نه تنها خود بلکه کل خلایق از باز کردن آن عاجز می‌شدند.

فریود دگری برآوردند که : میگم آزمایش ادواری ، یعنی آزمایش خون و شنوایی و بینایی و ...

همین که اسم آزمایش خون بیامد ، بازرگان بانو و در پس آن مهدی خان رنگ رخسار مبارک را اندکی هایلایت نمودند.

قرار بر این شد که فردا صبح ، بدون صرف صبحانه به آن‌جا برویم و آزمایش بشویم

×××

صبح روز موعود فرا رسید و همکاران آیتیونی همه سوار بر مرکب‌ها گشته و به سمت محل انجام آزمایش رهسپار گشتیم

در راه جاویدشاه که رانندگی می‌نمودند از همکاران پرسیدند :"صبحونه که چیزی نخوردین ؟ دسشویی که نرفتین ؟"

چند تن از همکاران ندا برآورد که : "یه چیزایی خوردیم ، اما سیر نشدیم ؛ دسشویی هم رفتیم"

جاویدشاه شیشه ماشین را پایین دادند و با باد نمودن لپ‌های زیبای خود و خالی نمودن آن با فشار سعی نمودند که با استفاده از نسیم خنک صبح‌گاهی اعصاب خود را آرام نمایند.

سرانجام به محل آزمایش رسیدیم.

پس از اندکی سرکشی به گوشه و کنارهای ساختمان ، و رسیدن باقی همکاران ،‌ جاویدشاه مارا به صف نمودند و فرمودند ، اول بریم این‌جا خون بدیم .

ابتدا جاویدشاه وارد گشته و سپس من و محسن بیگ .

جاوید شاه بر روی صندلی نشستند و همانند شیر بازوی خود را بالا زدند ؛ جناب خون‌آشام نیز خون ایشان را گرفته و در شیشه نمودند .

سپس قوطی کوچکی که شماره‌ایی روی آن نقش بسته بود به جاویدشاه دادند ؛ ابتدا گمان کردیم که با جای کیک و ساندیس از این‌ها می‌دهند ، اما بعد ملتفت شدیم که برای نمونه گیری می‌باشد.

از ما نیز خون گرفته شد و درون شیشه ریختند و قوطی شماره‌دار نیز به ما دادند .

اما مشکل بزرگ ما این بود که همه صبح به دستشویی مراجعه نموده بودیم و چیزی درون مثانه خود نداشتیم

در فکر چاره بودیم که سجادخان با یک سطل بزرگ 20 لیتری کاملا پر تشریف آوردند

همه فک‌هایمان بر زمین اوفتاد که : آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ اینا همه مال خودته ؟؟؟!!!

فرودند نه بابا ما که هرچی زور زدیم فایده‌ایی نداشت

عرض نمودم سجادخانا پس این همه نمونه را از جا آوردید ؟؟؟؟؟؟

فرمودند : رفتم این پشت از بارشمارها گرفتم ؛ حالا هم زود باشید بیاید ظرفاتون رو پر کنید

ناگاه جاوید شاه سر رسیدند و با دیدن منظره و شندین اوصاف ، فریادی از ته اعماق وجود خود برآوردند که : بابا دیوونم کردین ؛ این سطل رو برین بندازین دور ؛ نمونه‌ی خودتون رو می‌خوان ، نه مال کس دیگه‌ایی رو ، بابا شماها ... (این هم از همان الفاظی می‌باشد که نمی‌توان بیان نمود)

خلاصه این‌که جاویدشاه همه ما را مجبور نمودند که درون WC‌برویم و با هر مصیبتی هم که شده ، خودمان کار خودکان را انجام بدهیم

×××

پس از انجام دیگر معاینات به آیتی برگشته و حمله‌ور به سمت صبحانه گشتیم و حماسه‌ایی خلق نمودیم که با دو صد کیک و ساندیس نتوان خلق نمود.

و در پایان خبر رسیده که بنا به نتایج آزمایشات به عمل آمده ، سالم‌ترین و بهترین وضعیت جسمی را سهراب خان نیک‌روشیانی دارا می‌باشد 

تا آیتیونی دگر ، بدرود