آیتیون

آیتیون

ماجراهای آیتیون
آیتیون

آیتیون

ماجراهای آیتیون

هوا - غذا - زندگی

(آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاخخخخخخخخخخخخ ، سید آن عرق نعناع را به ما نیز بدهید)
(سجاد خان شما را به خدا بیرون بیایید ، 6 ساعت است که داخل می‌باشید ، شما را چه می‌شود)
ببخشید
با درود خدمت دوستان عزیز و گرام ، فصل دیگری از ماجراهای آیتیونی را به اطلاع می‌رسانم

از آن‌جا که آیتیونی های عزیز همگی اهل دل می‌باشند ، یخچال آیتیون بیشتر نقش کمد را بازی می‌نماید و عاری از هرگونه خوراکی می‌باشد
 و تهیه غذا در آیتی همیشه مشکلی شگرف بوده است.

عزیز همکاری پیشنهاد دادند که هر روز یکی از همکاران تقبل زحمت نموده و با خود غذا به اندازه کل همکاران بیاورند
همه قبول نموده و از آن‌جا که حق تقدم همیشه و همه جا با بانوان محترم می‌باشد ، این بار نیز این امر فمنیستی رعایت گردید و پس از التماس های فراوان ، بازرگان بانو بر این مهم گماشته شدند .
تا آنجایی که ما به خاطر داریم ، ایشان قرار بود که زحمت صبحانه‌ی همکاران را بکشند اما ایشان سنگ تمام گذاشته و 2 کانتینر غذا برای ما آوردند
حال نمی‌دانیم واقعا مارا چنان گودزیلا فرض نمودند که می‌توانیم همه آن‌ها را به بهانه صرف صبحانه ببلعیم یا آن‌که دل ایشان به حال ما سوخت که آن همه غذا با خود آوردند
به هرحال پروردگار نگهدارشان باشد و برکت بر زندگانیشان بیفزاید تا باز هم چنین بنمایند
همکاران عزیز که غذاهای رنگارنگ و خوش عطر و بوی بازرگان بانو را دیدند ، عنان اختیار از کف داده و به صورت یاکوزایی به غذاها حمله نمودند ، فشار و شدت حمله به گونه‌ایی بود که پیچ گوشتی ضد شورش جاویدشاه نیز از پس کنترل اوضاع بر نیامد
ولی آنقدر غذا زیاد بود که همکاران پس از منفجر شدن سید و بابک بیگ از رو رفته و پا پس کشیدند
به هنگام نهار نیز همین اتفاقات تکرار شد و در مدت 10 دقیقه از آن همه غذا هیج باقی نماند و بعد تازه یادمان اوفتاد که به بازرگان بانو یک ذره تعارف هم نکرده‌ایم
آنقدر به جهت دلچسبی و خوشمزگی غذا از ایشان تقدیر و تشکر نمودیم که نزدیک بود کاسه صبر ایشان لبریز گردیده و مارا به 8 قسمت غیر مساوی تقسیم نمایند
آن روز هم گذشت و برای روز بعد زحمت را به دوش مستر محمدی انداختیم
روز بعد مستر محمدی غذایی را برای نهار آوردند که خود ایشان کشک بادنجانش نامیدند
ما که در طول زندگانی خود چنین کشک بادنجانی ندیده بودیم ، ما نام آن را آجیل محمدی نامیدیم
از آن‌جا که همکاران ابتدا غذا را بلعیده و سپس به این می‌اندیشند که چه خورده‌اند ، هیچ کس به هنگام خوردن متوجه بادام و پسته و فندق و بادام هندی و غیره درون غذا نگردید و یا اگر هم متوجه شد ، به روی خود نیاوردند که مبادا از دیگر همکاران در بلع غذا عقب بمانند
اما پس از صرف غذا و گذشت چند ساعت ، احوالات ما و دیگر همکاران متغیر گردید
بر هرکه نگریستیم ، دست بر معده خود نهاده و شکم مبارک را می‌مالید و می‌نالید که مستر محمدی این چه بود به خورد ما دادی
ما نیز همچنان عرق نعناع همی خوریم و مالش و نالش همی نماییم تا که احوالات معدویمان بهتر گردد.
تا آیتیونی دگر بدرود

توفیق اجباری

با درود خدمت تمامی دوستان گرام

مدید مدتی گشته که عجیب وقایعی پا به جرگه وجود نهاده و تحیر به جا گذاشته‌اند.

به سانی که هر یک از دوستان و همکاران گرام به هنگام رویت جمال چاپارچی میرزا ، همانند کسانی که در شرف زیارت ملک الموت می‌باشند ، جامه دریده ، عربده کشیده و موی از سر همی کنند .

قصه از آن روز آغاز گشت که به صلح و آرامش بنشسته بودیم که چاپارچی میرزا جلوی میز جاویدشاه ظاهر گشته و چیزهای فرمودند که دیدیم چشمان زیبای جاویدشاه از حدقه به بیرون تشریف آوردند و مخ مبارکشان سوت بلبلی سراییدند

در پی سبب هراسان به سمت او شتافته و گفتیم : جاویدشاه به سلامت باد ، شمارا چه شده ؟ چیزی درون گلوی مبارک گیر نموده ؟ نفستان زبانم لال بالا نمی‌آید ؟

دیدیم همچنان به همان حالت مارا می‌نگرند و رنگ رخسارشان از سرخی به سمت کبودی می‌گراید

دستپاچه شدیم فریاد کمک برآوردیم

خودمان نیز به جاوید شاه عرض نمودیم که : اجازه بدهید مقداری تنفس مصنوعی خدمتتان تقدیم بنماییم شاید گره گشا گردید

سپس به سمت دهان مبارک ایشان حرکت نموده که ناگاه احساس ضعف و درد شدیدی نمودیم ، پس از مقداری تلو تلو خوردن به خود آمده و با دیدن پیچ گووشتی درون دست جاوید شاه ، متوجه ماوقع شدیم و به ناله گفتیم : آخر شمارا چه می‌شود ؟ ما که قصد کمک داشتیم

جاویدشاه با عصبانیت فرمودند : همینم مونده که تو به من تنفس مصنوعی بدی ، اه اه اه

ما متوجه منظور ایشان نگشته و عرض نمودیم که آخر پزشک محرم بیمار است ، مشکلی ندارد

جاویدشاه پیچ گووشتی مبارک را در دستانشان چرخاند و ما چیز فهم شدیم که باید لال شویم

با حال تضرع پرسیدیم : جاویدشاها ، شمارا چه شد که چنان رنگ رخسار باخته و چشم از حدقه به در نمودید

انگار که دوباره مصیبتی به خاطرشان امده باشد بر پشت میز خود نشسته و اشاره به برگه‌ی دست چاپارچی میرزا نمودند ، برگه را از دست ایشان گرفتیم و میان آن همه خرچنگ و غورباقه درون آن همه چیز یافتیم الا مورد متحیر کننده

عرض کردم جاویدشاه به سلامت باد ، ما که هیچ متوجه نشدیم ، این چیست ؟

فرمودند : تو کی چیزی فهمیدی که این بار دوم باشه ؟

این رسید ارسال محموله پستیه .

مقداری فکمان اووفتاد و عرض نمودیم : همچنان جاویدشاه به سلامت باد ، محموله پستی دیگر چیست ؟

مقادیری مارا چپ چپ نگریستند و فرمودند : همون چاپار میرزایی که خودت میگی ، وقتی یه کوفت و زهر ماری رو با خودش میاره ، بهش میگن محموله پستی

عرض نمودیم : آهاااااان

فرمودند : آهان و کوفت و سپس رو به چاپارچی میرزا نموده و ادامه دادند : حالا هزینش چقدر میشه ؟

ما به میان سخنان ایشان پریده و عرض کردیم : مگر cache on delivery می‌باشد ؟

جاویدشاه با تعجب مارا نگریستند و فرمودند : مگه تو میدونی cache on delivery چیه ؟

عرض کردیم : نه

با کف دست به پیشانی مبارکشان کوفتند و سپس با غضب فرمودند : مگه نفهمم کی همچین غلطی کرده

کنجکاویمان گل نمود و از چاپارچی میرزا پرسیدیم که آن محموله کجاست و محتوی آن چیست که چنین جاویدشاه را به ستوه آورده

با انگشت خود به سمت بیرون اشاره نموده و گفتند : آن‌جاست ، نتونستم بیارمش تو ، یعنی تو جا نمی‌شه

متحیرانه تر پرسیدیم : مگر درونش چیست ؟

فرمودند : فقسی حاوی اولین نمونه پیوند بزمجه و کروکدیل

مقادیری رنگ از رخسارمان پرید و گفتیم : کار خوبی کردید آن را به داخل نیاوردید

جاویدشاه دوباره در ماتم فرورفته و ارتباط ایشان با عالم بیرونی قطع شد

چاپارچی میرزا چون جوابی از جاویدشاه دریافت ننمود ، رهسپار به سمت دگر همکاران گشت

اندکی با ایشان سخن می‌راند و سپس فریادشان برمی‌آمد

در این عربده سرایی‌ها معلوم گردید که پلید شخصی مجهول الهویه ، با نام و مشخصات همکاران آیتیونی عزیز ، اجناسی را از دهکده جهانی به صورت cache on delivery سفارش داده است

محموله‌های رسیده به نام همکاران بدین شرح بود :

برای حمیدخان صیدی 17 پک DVD بازی‌های رسمی و غیز رسمی استقلال را سفارش داده بودند که بیچاره با دیدنش داشت جان به جان آفرین تسلیم می‌نمود

برای شایان بیگ ، 2 نفر شتر ؛

برای سجادخان ، یخچال فریزر 50 فوووت با پورت usb ؛

برای رئیسلر بیردانا ، نرم افزار آموزش زبان ترکی ؛

و سپس برای ما نیز کمربند لاغری .


امید است هرچه زودتر این فتنه نیز رو به خواب بسپارد.


تا ماجرای آیتیونی دگر ، بدروود .